استاد علیرضا پناهیان

مهمترین گناه : علاقه به فردی زندگی کردن

مهم‌ترین گناهی که ما را از خدا و ظهور دور می‌کند، ترک مسئولیت اجتماعی است / از چه چیزی باید بیشتر استغفار کنیم؟ از اینکه من زیاد آدم اجتماعی‌ ای نیستم؛ یعنی اهل امر به‌ معروف و نهی‌ از منکر نیستم!

کلیپ تصویری

شناسنامه:

  • زمان: 1401/01/22
  • مکان: برنامه وقت سحر شبکه افق
  • موضوع: تاریخ بعثت و عضر ظهور(فصل دوم)

علیرضا پناهیان در سحرهای ماه مبارک رمضان با حضور در برنامۀ سحر شبکۀ افق، فصل جدیدی از سلسله‌ مباحث «تاریخ بعثت و عصر ظهور» را آغاز کرده و دربارۀ تناسب بعثت پیامبر اسلام(ص) با ظهور امام‌زمان(ع) به گفتگو می‌پردازد. در ادامه، فرازهایی از جلسه هشتم این گفتگو را می‌خوانید:


بعثت و ظهور که یک بحث اجتماعی است، چطور با ماه رمضان که ماه معنویت و استغفار است ربط دارد؟

تشکر می کنم از همۀ دوستانی که با دقت، این بحث را پیگیری می‌کنند. در ابتدای جلسه اجازه بدهید از بین سؤال‌ها و نظراتی که از مخاطبان محترم برنامه رسیده است، یک سؤال جالب را مطرح کنم و جوابش را خدمت شما عرض کنم.

سؤالی که رسیده، دربارۀ موضوع بحث و ربط آن با ماه رمضان است. ایام ماه رمضان، در واقع ایام معنویت و استغفار و درِ خانۀ خدا رفتن است و انگار یک کمی جنبۀ فردی دارد و بالاخره باید رابطۀ خودمان را با خداوند متعال تنظیم کنیم، اما بحث تاریخ بعثت، یک کمی اجتماعی است، بحث ظهور یک کمی اجتماعی است، و تحلیل‌های ما هم طبیعتاً اجتماعی است، این چطور می‌شود با معنویتی که جنبۀ فردی‌اش بیشتر است قابل جمع بشود و ربط داشته باشد.

مهم‌ترین گناهی که باید از آن استغفار کنیم، ترک امر به معروف و نهی از منکر است

این سؤال را یکی دو نفر از دوستان، به صورت‌های مختلفی پرسیده‌اند و چون سؤال مهمی هست، پاسخش را امروز عرض می‌کنم. ما وقتی می‌خواهیم استغفار کنیم از چه چیزی می‌خواهیم استغفار کنیم؟ از نقص‌هایمان، از گناه و اشتباه‌مان. خُب مهم‌ترین گناه‌ ما ترک امر به معروف و نهی از منکر است. وقتی همۀ خوبی‌ها در مقابل اقیانوسی به نام امر به معروف و نهی از منکر، به منزلۀ یک قطره است، طبیعتاً وقتی امر به معروف و نهی از منکر را ترک کرده باشیم به اندازۀ یک اقیانوس گناه کرده‌ایم و همۀ گناهان دیگر در مقابلش مثل یک قطره است.

این خیلی مسئلۀ مهمی است. ما نباید فکر کنیم که استغفار و ارتباط با خدا در خلوت و تنهایی خودمان، با ابعاد اجتماعی زندگی ما بی‌ارتباط است! ما وقتی می‌رویم درِ خانۀ خدا می‌گوییم «خدایا ان‌شاءالله من بچۀ خوبی می‌شوم…» یعنی چه می‌شوم؟ یعنی امر به معروف و نهی از منکر خواهم کرد. ما وقتی به خدا مقرّب می‌شویم، یعنی برای بندگی خدا آماده می‌شویم، خُب بندگی خدا را در چه چیزی باید بجوییم؟ در این سبک زندگی اجتماعی، در آن مسئولیت اجتماعی. یعنی در مهم‌ترین چیزی که خدا از ما خواسته است.

بنده از بینندگان عزیز تمنّا می‌کنم، بیایید به این معانی‌ای که از اهل‌بیت و از قرآن و از تاریخ اسلام، دریافت می‌کنیم، یک‌مقدار بیشتر دقت کنیم و آن تلقّی فردی از دین را کنار بگذاریم. چه کسی قضاوت کرد که ما «تلقّی فردی» از دین داریم؟ مرحوم شاه آبادی استاد عرفان حضرت امام. ایشان می‌فرمودند که متأسفانه یک تلقّی فردی از دین، به ما داده‌اند.

در همان روایت می‌فرماید: همۀ کارهای خوب حتی جهاد در راه خدا در مقابل امر به معروف مثل قطره در مقابل دریاست (وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ إِلَّا کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّی‏؛ نهج البلاغه/حکمت 374) درحالی‌که خود جهاد می‌تواند مصداقی از امر به معروف و نهی از منکر تلقّی بشود ولی به دلایلی حتی جهاد را هم بیرون می‌گذارند، جهاد که «إنَّ الجِهادَ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخاصَّةِ أولیائِهِ» (نهج البلاغه/خطبه27)، جهادی که آن‌همه معنویت برای رزمنده‌ها درست می‌کرد، جهادی که سخت است و کسی به سادگی تن در معرض گلوله قرار نمی‌دهد! آن‌وقت جهاد به اضافۀ همۀ کارهای دیگر یک قطره است در مقابل اقیانوس امر به معروف و نهی از منکر. برای چه؟ امر به معروف و نهی از منکر سخت است. آدم‌ها تن نمی‌دهند. می‌گویند که بگذار زندگی‌مان را بکنیم. اصلاً یعنی چه، مسئولیت کلّ شهر را گردن من می‌اندازی؟! من خودم و خانواده‌ام را اداره کنم بس است!

 ‌وقتی می‌گوییم امر به معروف و نهی از منکر، باید یاد «سبک زندگی، سبک حکمرانی،‌ قیام به قسط و تعاونی» بیفتیم

بی‌جهت نیست که هزار و چهارصد سال است کار اسلام روزی زمین مانده و آن‌طوری که باید و شاید، برداشته نشده است. این دین چیست که غربتش برطرف نشده است؟ چرا حضرت ولی‌عصر ارواحناله‌الفداه نمی‌آیند؟ جوان‌های ما ثابت کردند که حاضرند شهید بشوند، حاضرند جهاد کنند، نماز می‌خوانند، اگر شما بفرمایید که مثلاً شبی صد رکعت نماز بخوانند(تا چند ماه یا یک‌سال) برای ظهور محقق بشود، من به شما قول می‌دهم که ده‌ها میلیون نفر این کار را بکنند.

اینها همه کارهای آسانی است که انجام می‌دهیم ولی آن کار سخت را نمی‌کنیم. باز هم من تمنّا می‌کنم ‌وقتی می‌گوییم امر به معروف و نهی از منکر، به یاد تذکر نسبت به بی‌حجابی در خیابان نیفتیم، بلکه به یاد یک سبک زندگی‌ بیفتیم که یک سبک حکمرانی هم دنبالش دارد، یاد قیام به قسط بیفتیم، یاد تعاونی بیفتیم. شغل‌های‌مان را به‌صورت تعاونی‌ و جمعی داشته باشیم، با همدیگر شروع کنیم به کار کردن. اینها نمونه‌هایی از ماجراست. البته این سخت است!

آدم‌ها به‌سادگی تن به زندگی جمعی نمی‌دهند چون با زندگی جمعی خلوت تو به‌هم می‌‌خورد و بخشی از زندگی‌ات را باید برای جامعه بگذاری

آدم‌ها به سادگی تن به زندگی جمعی نمی‌دهند چون با زندگی جمعی، نه‌تنها خلوت خودت را به‌هم زده‌ای، بلکه خلوت خانوادگی خودت را هم به‌هم زدی و بخشی از زندگی‌ات را برای جامعه گذاشتی. الآن حتی کسی که در کارخانه یا اداره‌ای کار می‌کند، جمعی زندگی نمی‌کند، یک نفره می‌رود کارش را می‌کند و برمی‌گردد.

اگر مثلاً یک تعاونی، آن کارخانه را راه انداخته باشد و همۀ آنها اعضای تعاونی باشند و خودِ این اعضای تعاونی هر کدام آنجا یک کاری انجام بدهند، وقتی از یک گوشۀ کارگاه یک صدایی بیاید و مثلاً یک دستگاهی خراب بشود، از آن نگهبان و از آن کسی که جارو می‌زند، تا آن تکنسین و مهندس، حساس می‌شوند که ببینند «در کارخانه‌مان چه شد؟» نه اینکه همه از هم جدا و بی‌تفاوت باشند و بگویند «به من چه، صاحب کارخانه ضرر کرده است» البته اگر صاحب کارخانه، شخصی باشد باز هم یک دلسوز دارد ولی اگر دولتی باشد اکثر وقت‌ها، آن مسئول کارخانه هم دلش نمی‌سوزد. یک بی‌مسئولیتی عجیب و غریبی رواج پیدا می‌کند. از دل همین بی‌مسئولیتی، ظالم و مظلومِ بی‌خود پیدا می‌شود، مظلومی که دعایش مستجاب نمی‌شود، ظالمی که نمی‌شود به این سادگی کنترلش کرد، و نمی‌شود جلوی رانت‌خواری‌اش را گرفت.

وقتی می‌خواهیم استغفار و توبه کنیم باید گریه کنیم و ضجّه بزنیم تا فردی زندگی‌کردن در ما از بین برود

حالا برگردیم و ارتباط موضوع را با «معنویت» توضیح بدهیم. ما اگر می‌خواهیم توبه کنیم و بگوییم «خدایا! من می‌خواهم آدم خوبی بشوم، من را ببخش از اینکه بدی‌هایی داشتم…» یعنی وقتی می‌خواهیم استغفار کنیم از چه چیزی باید استغفار کنیم؟ از اینکه «من زیاد آدم اجتماعی‌ای نیستم» باید از این توبه کنیم. باید گریه کنیم تا این بیماری در ما برطرف بشود. باید ضجّه بزنیم تا فردی زندگی‌کردن و علاقۀ به فردی زندگی‌کردن در ما از بین برود. پس این مسئله، مسئله‌ای است که سفرۀ انابه، توبه و استغفار ما را رونق می‌دهد و حقیقی می‌کند.

ما می‌خواهیم کاری کنیم که «الهی العفو» گفتن‌های ما و تمنّای‌مان از خدا در شب قدر درست بشود. چون در روایت، معصوم قسم خورد و فرمود: «وَ اللَّهِ مَا یَنْجُو مِنَ الذَّنْبِ إِلَّا مَنْ أَقَرَّ بِه‏» (کافی/ج2/ص426) به خدا قسم، از گناه نجات پیدا نمی‌کند مگر کسی که به آن اقرار بکند. اگر بگوییم خدایا! کلاً من را ببخش، این گناه بخشیده نمی‌شود. تو باید بفهمی چه شده! خیلی برای خدا مهم است که ما بفهمیم چه ایرادی داریم؛ آن‌وقت می‌بخشد و کمک می‌کند. این به قدری برای خدا مهم است که وقتی روز قیامت می‌خواهد گنهکارها را به جهنم بفرستد، به آنها می‌فرماید «صبر کنید من به شما بفهمانم چه‌کار کرده‌اید…» پرونده را می‌آورد و به آنها نشان می‌دهد. معطّلی صحرای محشر، جدای از جهنم است. باید متوجه بشوی. مثل این می‌ماند که ما زباله‌ها را می‌خواهیم ببریم بسوزانیم، قبل از سوزاندن زباله‌ها، اینها را از هم جدا کنیم. شما که اینها را می‌خواهی نابود کنی. «نه! باید بفهمد که برای چه می‌خواهد عذاب بشود.» لذا آنجا دانه دانه حساب و کتاب داریم. باید ببیند و بداند «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ* وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ» (زلزله،7و8) قیامتی که ما نمی‌توانیم برگردیم و درست بکنیم این‌گونه است. الان که می‌توانیم برگردیم درست بکنیم، آیا بدون اقرار و اعتراف درست می‌شود؟

وقتی یک جمعی در یک جلسۀ دعا یا در محافل خصوصی خانۀ‌شان شروع به ناله و گریه‌ کردند، از آنجا بیرون آمدند باید توسط آنها چند تا تعاونی راه بیفتد. پس تو از چه داشتی توبه می‌کردی؟ از فردا، رفتارت را تغییر بده! معمولاً وقتی مردم کلمۀ گناه را می‌شنوند، فقط درگیری با شهوات و بعضی از بداخلاقی‌ها یادشان می‌آید؛ اصلاً گناه را چیز دیگری نمی‌دانند. در ذهن آدم‌های خوب هم معمولاً همین اخلاقیات فردی و در نهایت «مهربانی‌ به جامعه» به نظرشان می‌آید. اصلاً چیز دیگری به ذهن‌شان نمی‌‌آید.

اگر آموزش‌های دینی درست بود همه می‌دانستند بزرگ‌ترین گناه، ترک زیست اجتماعی و ترک مسئولیت اجتماعی است

واقعاً آموزش دینی ‌ما از ابتدا غلط است. من از آموزش و پرورش تمنّا می‌کنم، من نمی‌دانم طراحی درس‌ها و طراحی جهت‌گیری‌های درسی در آموزش و پرورش توسط چه کسی انجام می‌گیرد. سی چهل سال است که بنده در مسائل فرهنگی هستم ولی نتوانستم خبردار بشوم که اینها کجا تعیین می‌شود؟ چرا این‌‌طور است؟ من در دانشگاه، با دانشجوها صحبت می‌کنم، چرا وقتی حر‌ف‌های ابتدایی دینی را آنجا می‌زنیم خیلی‌ها می‌گویند «نگاه من را به دین تغییر دادی!» چرا برای همین برنامه سحر باید توییت بزنند که مثلاً «باید دوباره تشهد بگویم، اصلاً اسلامَم عوض شد!» پس آموزش و پرورش دارد چه‌کار می‌کند؟! چه کسی دارد برنامه‌ریزی درسی می‌کند؟ من واقعاً سؤال دارم! دارید چه چیزی را به اینها درس می‌دهید؟!

امام باقر(ع) می‌فرماید: بنی امیه ایمان را آموزش می‌دادند ولی کفر را آموزش نمی‌دادند. (إِنَّ بَنِی‌أُمَیَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِیمَ الْإِیمَانِ وَ لَمْ یُطْلِقُوا تَعْلِیمَ الشِّرْکِ لِکَیْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَیْهِ لَمْ یَعْرِفُوهُ؛ کافی/ج2/ص415) برای همین، مردم دین کج و معوج پیدا می‌کردند. این تحریف دین است! شما دین را طوری جا انداختی که متوجه نمی‌شوند بزرگ‌ترین گناه، ترک زیست اجتماعی و ترک مسئولیت اجتماعی است. اسمش امر به معروف و نهی از منکر است که بهتر است اسمش را نیاورم، چون ذهن مردم به هم می‌ریزد. چون الآن یک کسی این برنامه را ببیند، برود به بغل دستی‌اش بگوید «امروز صبح در مورد امر به معروف و نهی از منکر صحبت کردند» او هم ذهنش به سمت همان معانی‌ای که می‌رود که تلقی می‌کنند.

ایجاد تعاونی، یک نمونۀ برجسته برای زیست اجتماعی و احساس مسئولیت اجتماعی است

اگر می‌گوییم «معنویت‌ ارتباط با خداست و می‌خواهیم به خدا نزدیک بشویم» باید بدانیم از چه راهی به خدا نزدیک بشویم و چرا از خدا دور شده‌ایم؟ یک‌وقت دیدید در این ماه رمضان، دل‌های بیدار مؤمنان خواست شب‌ها دعا بخواند، دعای افتتاح را به دعای ابوحمزۀ ثمالی ترجیح دادند. و بعد در دعای افتتاح وقتی خواستند بگویند که خدایا! «أشْکُو إِلَیْکَ فَقْدَ نَبِیِّنَا وَ غَیْبَةَ وَلِیِّنَا»، بداند اصلاً چرا امام‌زمان(ع) غایب است! آن‌وقت ممکن است بعد از این دعا و توبه و گریه‌ها، دوتا تعاونی هم بیرون درآمد.

من تعاونی را به عنوان یک مثال برجسته برای زیست اجتماعی و احساس مسئولیت اجتماعی نام می‌برم. یک‌وقت دیدی مردم محل دورهم جمع شدند چهار تا مشکل را حل کردند، قدرت پیدا کردند و الی آخر. یک‌وقت دیدی بعضی از مسئولین و نمایندگان مجلس در آن جلسۀ دعا بودند و متوجه شدند که درد اصلی جامعه چیست و بعد قوانین مجلس شورای اسلامی را به این سمت بردند که مردم را قدرتمند کنند و به مردم میدان بدهند نه به این سمت که مدام دولت را قدرتمند کنند.

الان ببینید کار به کجا رسیده است که مقام معظم رهبری می‌فرماید: متفکرین و اندیشمندان، فکر کنند و راه‌های افزایش مشارکت مردم را طراحی کنند… ما یک قانون اساسی اولِ انقلاب نوشتیم و به هیچ وجه نمی‌شود گفت که این قانون اساسی کامل است. کمااینکه ده سال بعدش یک تکاملی پیدا کرد و ممکن است الآن هم تکاملی پیدا بکند.

ما الگوی حکمرانی اسلامی در جهان نداریم، متفکرین باید بنشینند و در این‌باره مطالعه کنند. مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی باید موضع خودش را نسبت به این کلام رهبر انقلاب اعلام کند. مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری باید موضع خودش را نسبت به این حرف اعلام کند و بگوید که «ما داریم در این‌باره فکر می‌کنیم، ما داریم این کارها را می‌کنیم…»

مباحث دینی بدون توجه به زندگی اجتماعی و مسئولیت‌ اجتماعی‌، خراب معرفی کردن دین است

بنده اگر می‌خواهم در خلوت خودم از خدا عذرخواهی کنم، از چه چیزی باید عذرخواهی کنم؟ آیا صرفاً می‌خواهم از گناهی که یک قطره در مقابل اقیانوس هم نمی‌شود عذرخواهی کنم؟ همۀ گناه‌های ما در مقابل ترک امر به معروف و نهی از منکر، یک‌میلیاردم است. بالاخره این یک واقعیتی است که باید درستش کنیم و باید بدانیم که «برای چه چیزی می‌خواهیم برویم درِ خانۀ خدا استغفار کنیم؟»

الآن در تمام برنامه‌های تلویزیون در ایام ماه مبارک رمضان، معنویاتی هست که خوب هم هست و زیباست، اما در همۀ اینها یک پیوست دینی هم باید باشد. مگر بقیه‌اش دینی نیست؟ آنها به منزلۀ همان قطره است! اقیانوسِ دین را چه‌کار کردی؟ مثلاً یک کسی از توکل صحبت کرد. مگر توکل چیز بدی است؟ خیلی مقام بالایی است. یک نفر بیاید بگوید توکل چیست، اگر از این توکل، در مثالش، هدفش و مسیر تربیت‌اش، احساس مسئولیت اجتماعی به‌دست آمد خوب است. اما اگر گفت «به خدا توکل کن» ولی هیچ کاری به زندگی اجتماعی نداشت و اصلاً ذهنش هم به سمت ربط توکل به خدا با زندگی اجتماعی و مسئولیت‌ اجتماعی‌ نرفت، این خراب معرفی کردن دین است.

بعد از پیامبر اکرم(ص) اصحاب ایشان کم‌کم در لاک فردیّت خودشان فرو رفتند و دیگر بیرون نیامدند

یک داستانی را عرض کنم. در صدر اسلام یک گروهی بودند به نام اصحاب صُفّه. تعداد اصحاب صفّه بین هفتاد نفر تا چهارصد نفر بودند.

دوباره این مطلب را عرض کنم؛ اگر ما از بعثت و تاریخ پیغمبر(ص) حرف بزنیم ولی مسئلۀ هجرت را برجسته نکنیم، این خیانت است. رسول‌خدا(ص) دستور دادند که هر کسی مسلمان شد، به مدینه هجرت کند. رسول‌خدا(ص) همه را آواره کرد. طرف به رسول‌خدا(ص) ایمان آورده، باید بلند می‌شد و به مدینه می‌رفت که در مدینه هم جایی برای زندگی نداشت. در مدینه خانۀ استیجاری و هتل هم نبود، بنابراین همه به مسجد می‌آمدند و کنار درِ مسجد می‌خوابیدند که معروف به «اصحاب صفّه» شدند. رسول‌خدا(ص) صبح و شب می‌آمدند در میان اینها می‌نشستند و احوال‌پرسی می‌کردند، هر روز مقداری خرما به اینها می‌دادند.

یک روز یکی‌ از آنها گفت که یا رسول الله! این خرماها غذا نمی‌شود، معدۀ‌مان دارد می‌سوزد. رسول‌خدا(ص) به او فرمود: اگر کسی بعد از من زنده بماند، به نان و نوایی می‌رسد که هر روز یک لباس بپوشد… (فَقَامَ رَجُلٌ مِنْهُمْ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ التَّمْرُ الَّذِی تَرْزُقُنَا قَدْ أَحْرَقَ بُطُونَنَا… ؛ نوادر راوندی/ص25)

آنها در نهایت فقر بودند و لباس‌ها و کفش‌های‌شان را وصله می‌کردند. این صحنه‌ها را تصور کنیم، بعضی‌ها هم با زن و بچه آمده بودند و کنار کوچه نشسته بودند. واقعاً زندگی سختی داشتند. یا رسول‌الله(ص)! اینها باید چه‌کار کنند؟ مثلاً یک فرد از انصار مدینه، از خانه‌اش بیرون می‌آمد و می‌دید یک مهاجر بیچاره اینجا نشسته است. می‌دید دو تا اتاق دارد می‌گفت: ما یک اتاق اینجا داریم بفرمایید شما در آنجا ساکن بشوید… بنابراین انصار شروع به نصف‌کردن خانه‌های‌شان کردند. رسول‌خدا(ص) زندگی فردیِ همه را به‌هم ریخت، بعثت یعنی این!

اما بعد از پیامبر(ص) همین مسلمان‌ها کم‌کم در لاک گرم فردیّت خودشان فرو رفتند و دیگر بیرون نیامدند. حتی وقتی حضرت زهرا(س) ضجّه زدند هم اینها بیرون نیامدند. روضه هم یعنی همین که آنها از لاک فردیّت‌شان بیرون نیامدند. آن جمعیتی که رسول‌خدا(ص)  درست کرده بود، پراکنده شد.

پاسخ پیامبر(ص) به کسی که می‌خواست سر به بیابان بگذارد: وقتی در میان مردم نباشی چطور امر به معروف و نهی از منکر می‌کنی؟

وقتی رسول‌خدا(ص) در جواب آن صحابی معترض فرمود بعداً به نان و نوای زیادی می‌رسید، یک کسی گفت: ما خیلی مشتاقیم آن زمان برسد. رسول‌الله(ص) فرمود این زمان بهتر از آن زمان است، چون آن زمان خیلی‌ از آن چیزهایی که می‌خورید و می‌پوشید حرام است، بعد نصیحت‌شان کردند که همه‌ این حرام‌ها حساب و کتاب دارد. (فَقَامَ رَجُلٌ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا عَلَى ذَلِکَ الزَّمَانِ بِالْأَشْوَاقِ فَمَتَى هُوَ قَالَ ع زَمَانُکُمْ هَذَا خَیْرٌ مِنْ ذَلِکَ الزَّمَانِ إِنَّکُمْ إِنْ مَلَأْتُمْ بُطُونَکُمْ مِنَ الْحَلَالِ تُوشِکُونَ أَنْ تَمْلَئُوهَا مِنَ الْحَرَام‏؛ نوادر راوندی/ص25)

یکی از اصحاب به نام سعد بن اشجّ تحت تأثیر سخنان پیغمبر(ص) قرار گرفت و گفت: من دیگر نه ازدواج می‌کنم و نه شب‌ها می‌خوابم، روزها روزه می‌گیرم، از ترس اینکه خدا عذابم کند سر به بیابان می‌گذارم… رسول‌خدا(ص) فرمودند: «کَیْفَ تَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ إِذَا لَمْ تُخَالِطِ النَّاسَ» (نوادر راوندی/ص26) وقتی در میان مردم نباشی پس چطور امر به معروف و نهی از منکر می‌کنی؟ شما عبارت را ببینید! اصلاً یعنی چه که می‌خواهی بروی بیابان و عبادت کنی؟ پس امر به معروف و نهی از منکر چه می‌شود؟! وقتی بین اصحاب صفّه نشسته باشی، تلقّی‌ات از دین این‌طور می‌شود که اصل دین، امر به معروف و نهی از منکر است.

در روایات مکرراً تعاون در کنار امر به معروف و نهی از منکر قرار گرفته است

در روایتی که از امام صادق(ع) نقل شده است که رسول‌خدا(ص) سعد را برای مأموریت فرستادند که در میان قوم «بَنِی الْمُصْطَلَقِ» برود و آنها را به اسلام دعوت کند. دعوت سعد موفقیت‌آمیز بود و تمام آن قوم هم ایمان آوردند. سعد پیش رسول‌خدا(ص) از آن قوم تعریف کرد که آنها قوم خوبی هستند. آقا فرمودند چه قومی بودند؟ گفت قوم خیلی خوش اخلاق، مهربان و… هستند. انگار داشت اخلاق فردی‌شان را تعریف می‌کرد. دین را هم که پذیرفته بودند. ولی انگار یک روحیه‌ای داشتند که حضرت فرمود: «بِئْسَ الْقَوْمُ قَوْمٌ لَا یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَا یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر» (نوادر راوندی/ص26)، بد قومی هستند قومی که أمر به معروف و نهی از منکَر نمی‌کنند.

بر اساس سخن رسول‌خدا(ص) شاید بتوان گفت که ما طلبه‌های حوزۀ علمیه هم بد قومی هستیم چون ممکن است ما یک عمر آموزش دینی بدهیم و تبلیغ دین کنیم ولی امر به معروف و نهی از منکر نکنیم. اگر کسی کلّ دین را گفت اما به کسی برنخورد، معنایش این است که در بین آنها هیچ منکری نیست یا اینکه او هیچ امر و نهیی نکرده است که به کسی بربخورد.

امر به معروف و نهی از منکر، نسبت به مردم و جامعه، واجب‌تر است و ثوابش بیشتر است یا نسبت به مسئولین؟ همان روایت امیرالمؤمنین(ع) که می‌فرماید «همۀ اعمال در مقایسه با امر به معروف و نهی از منکر مانند قطره در مقابل دریا است» نشان می‌دهد که امر به معروف و نهی از منکر نسبت به مسئولین، مهم‌تر است چون می‌فرماید «وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ کُلِّهِ کَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِر» (نهج البلاغه/حکمت 374) من به مردم چه بگویم جز اینکه بگویم بیایید اهل امر به معروف و نهی از منکر و اهل کار جمعی و مسئولیت اجتماعی باشیم؟ در روایات مکرراً تعاون در کنار امر به معروف و نهی از منکر قرار گرفته است.

حتی اگر امام زمان(عج) تشریف بیاورند، باز هم مردم باید قیام به قسط کنند

اینجا در روایتی که امام صادق(ع) گفتگوی رسول‌خدا(ص) را با سعد بیان می‌فرماید، یک کلمۀ دیگری را کنار امر به معروف و نهی از منکر می‌گذارند. پیامبر اکرم(ص) در کنار عبارت «بِئْسَ الْقـَومُ قـَوْمٌ لا یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ لا یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ»، می‌فرماید «بِئْسَ الْقَوْمُ قَوْمٌ لَا یَقُومُونَ لِلَّهِ تَعَالَى بِالْقِسْط»، بد قومی هستند آنهایی که قیام به قسط نمی‌کنند. یادمان باشد وقتی امام زمان ارواحناله‌الفدا می‌آیند آیۀ «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید،25) تعطیل نمی‌شود. چه کسی باید قسط را برقرار کنند؟ حتی اگر امام زمان- الهی دورشان بگردم- تشریف بیاورند، باز هم مردم باید قیام به قسط کنند. آقا نمی‌فرماید شما در خانه بنشینید، دیگر خیالتان راحت، من خودم قسط را مرتب می‌کنم. من خودم جلوی ظلم را می‌گیرم. خب اگر قرار بود این کار را بکنند امیرالمؤمنین علی(ع) این کار را می‌کردند.

حتماً امام در اجرای قسط نقش نقش دارد، ولی به حکم آیۀ قرآن کار اصلی را مردم باید انجام بدهند. «لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّناتِ وَ أَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتابَ وَ المیزانَ لِیَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ»(حدید،25) پیامبران فرستاده می‌شوند تا مردم برای قسط قیام کنند نه این که پیغمبران به قسط قیام کنند و مردم با آنها همکاری کنند! پیامبر حتی مردم را وادار نمی‌کند که اجرای قسط بکنند. اگر پیامبر می‌خواست مردم را وادار بکند، چرا رسول‌خدا(ص) این طور آنها را مذمّت کند؟ حسّ مسئولیت اجتماعی چیز عجیبی است باید از درون دل مردم جوشیده بشود.

پایۀ معنویت‌ ما این است که بدانیم چه چیزی ما را به خدا و ظهور مقرّب می‌کند، و چه چیزی ما را دور می‌کند؟

ما امروز سعی کردیم این سؤال را پاسخ بدهیم که رابطۀ معنویت و عبادت با سبک زندگی جمعی، سبک زندگی توأم با احساس مسئولیت اجتماعی، سبک زندگی تعاون بر «برّ و تقوا» سبک زندگی قیام مردمی به قسط، سبک زندگی امر به معروف و نهی از منکر، رابطۀ دقیقی است. به حدی که اگر کسی به استغفار، توبه و انابه برخاست، معلوم نیست بدون درک اهمیت این سبک زندگی اجتماعی، از چه چیزی می‌خواهد توبه کند؟ کسی که تمنّای تقرّب می‌کند، کسی که ظهور حضرت ولی‌ّ‌عصر ارواحناله‌الفداء را تمنّا می‌کند، باید بداند چه چیزی را دارد از خدا می‌خواهد. شاید بعید باشد که خداوند متعال دعای آدم جاهل را مستجاب کند. ولی می‌فرمایند کسی که عقل و علم داشته باشد اگر بخوابد هم برایش ثواب می‌نویسند. شما بدان چه چیزی کم داری، یک آه بکش و بخواب؛ نمی‌خواهد نماز شب بخوانی!

خداوند می‌فرماید همین که بندۀ من از من خجالت بکشد و بداند ماجرا چه بوده، من او را می‌بخشم‌. آن همه ضجّه نمی‌خواهد. از آنجا که بعضی‌ از دعاها طولانی است، فکر می‌کنیم خیلی باید اصرار کنیم تا خدا ببخشد. نه؛ خدا خیلی زود می‌بخشد. اگر ادعیه طولانی می‌شوند، به این علت است که بعد از اینکه خدا تو را بخشید، تو خدا را رها نمی‌کنی و می‌گویی «می‌خواهم باز هم با تو حرف بزنم» این حسِ قشنگ است که شما را وادار به گفتگو با خدا می‌کند. بچه همین‌که در آغوش مادر قرار گرفت، احساس امنیت می‌کند؛ بقیۀ گریه‌هایی که می‌کند در واقع دارد خودش را لوس می‌کند.

امیرالمؤمنین(ع) در دعای کمیل عرضه می‌دارد: «هَیْهَاتَ أَنْتَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ تُضَیِّعَ مَنْ رَبَّیْتَهُ» من می‌دانم تو من را ضایع نمی‌کنی… الهی دورت بگردم، شما که داشتی این‌همه از آتش جهنم ناله می‌زدی، فریاد می‌زدی، ضجّه می‌زدی. انگار امیرالمؤمنین(ع) در اواخر دعای کمیل می‌خواهد بفرماید: من که این‌قدر دارم ناله می‌زنم، نه اینکه من به تو سوءظن دارم که خدایا تو من را می‌زنی، من که می‌دانم تو من را نمی‌زنی… پس چرا آن ضجّه‌ها را می‌زنی؟ جواب این سؤال را باید از کسانی که لذّت این مناجات‌ها را چشیده‌اند پرسید. پایۀ معنویت‌ ما این است که بدانیم چه چیزی ما را به خدا و ظهور مقرّب می‌کند، و چه چیزی ما را از آنها دور می‌کند؟ ان‌شاءالله در این شب‌ها بتوانیم دعای افتتاح بخوانیم و وظیفۀ خودمان را بشناسیم و تشخیص بدهیم.

یکی از فلسفه‌های دسته‌ جمعی‌ شدن دعا به درد مشترک و نیازِ دسته‌جمعیِ ما برمی‌گردد

در پایان این نکته‌ را هم عرض کنم که یکی از حکمت‌های دعای دسته‌جمعی به «دردِ دسته‌جمعی و مشترک» برمی‌گردد و الّا دعا در اصل فردی است. گناهی که همۀ‌ ما مردم در آن معمولاً سهیم هستیم «کم‌بودنِ حسّ مسئولیت اجتماعی» است.
ما مردم همه‌مان با هم یک درد مشترک داریم که غیبت است. یکی از فلسفه‌های دسته‌جمعی‌شدن دعا به درد و نیاز مشترک و جمعی مربوط می‌شود و الّا اگر کسی تنهایی یک گناهی کرده است، تنهایی هم به درگاه خدا برود، نیازش برطرف می‌شود.